من.هی پری تو بگو چیکار کنم ها؟
پری داشت عملا سکته میکرد و حرص میخورد
وای از صورتش ترسیدم
من.پری جون چی شدی چرا قرمز شدی تو دختر؟
پری آهسته طوری که سایان نشنوه گفت :از دست تو، یک دیقه خفه خون بگیر
من.چرااا.....
پری.یک چشم غره بهم رفت دیگه نتونستم حرفی بزنم
بهم اشاره کرد به طرف جلو نگاه کنم .
منم که از پریسا ترسیده بودم جرئت نداشتم حرف دیگه ای بزنم و بگم چرا
وقتی سرمو برگردوندم
واااااااااااااییییییی
این اینجا چیکار میکنه بد بخت شدم
حتما همه حرفامو شنیده
وقتی سایان دید ما داریم بهش نگاه میکنیم .نگاهشو از ما گرفت و با گوشیش ور رفت
منم زود سرمو انداختم پایین،وااای یعنی همه حرفامو شنید شک نکنه ای وای
-دست پریسا رو گرفتم و با خودم بردم پشت دانشگاه که خلوتتر بود
من.پری یعنی فهمید منم؟؟
پری.دیوونه شدی چرا فهمیده باشه ،تو ممکنه در مورد هرکسی حرف زده باشی چرا فکر کنه در مورد اون حرف می زدی
من.نمیدونم وای دلم ریخت ها
چرا زودتر نگفتی سایان اون جا نشسته
تو که عکسشو دیده بودی ،زود تر میگفتی الاغ
(ببخشید دوستان ملی و پری داستانمون کمی بی ادب تشریف دارن)
پری.من چیکار کنم تو اینقد خنگی ،کشتم خودمو تا بهت بفهمونم
من.ok آه ولش
بیا بریم خونه سرم درد میکنه
پری.باشه بریم
ناراحت نشو گل میمونم
من.آه پری حوصله ندارم واسه کل کردن بریم
-رفتیم سوار ماشین لامبرگین سفید پریسا ش یم
پریسا اینا خیلی پولدار بودن
ما هم پولدار بودیم ولی نه به اندازه اونا پریسا اینا دیگه خرپول بودن که همچین ماشینی داشت بگذریم
چند روز بعد.........
واسه خودم رو تختم دراز کشیده بودم و داشتم آهنگ گوش میدادم
(آهنگ ساده از سینا راد)
وای که شده بود باورم عاشق و دلسوز منی
حرفایی که به من زدی چطور به اونم میزنی
حالا تو که داری میری بگو گناه من چی بود
تنها ترم کردی عزیزم به خدا این حقم نبود
گفتی که تو تنهاییات میام به دادت میرسم
آخه میدونستی چقد بی تو تنها و بی کسم
منم همون که جونشو می داد واسه تو راست راسی
آخه چطور دلت میاد بگی منو نمیشناسی(2)
.............
.......
......................
...
رفتیو من موندمو خاطرات بد و خوب
ای دلم ساده نباش سنگشو به سینه نکوب
حتی به روتم نیاوردی عاشق واقعیت منم
من مثل تو نمیتونم ساده برم دل بکنم
گفتی که تو تنهاییات میام به دادت میرسم
آخه میدونستی چقد بی تو تنها و بی کسم
منگ همون که جونشو می داد واسه تو راست راسی
آخه چطور دلت میاد بگی منو نمیشناسی(2)
وای چقد از این آهنگ خوشم می اومد ،حرفای دله من بود
بله داشتم آهنگ را دوباره گوش میدادم که گوشیم زنگ خورد
بلند شدم گوشیمو از روی میز آرایشم برداشتم
دیدم مامانه برداشتم
من.سلاممم خوشگل من چطوری؟
مامی.سلام دخترم،خوبم تو خوبی چیکار میکنی؟
من.خوبم مامی جون ،هیچی فردا دانشگاه ندارم داشتم استراحت میکردم
مامی.باشه دخترم،ولی درساتو خوب بخون
من.چشم چه خبر مامانی
(خلاصه کلی با مامان حرف زدم و بعد خداحافظی کردیم و گوشی و خاموش کردم)
-وای چقد دلم واسه خانوادم تنگ شده بود
رفتم بیرون تو سالن
دیدم خبری از پریسا نیست
گفتم شاید تو اتاقشه رفتم در اتاقشو زدم دیدم جواب نمیده
اتاقشو باز کردم دیدم نیست
گفتم حتما وقتی خواب بودم رفته بیرون
رفتم آشپز خونه یخچالو باز کردم یک سیب برداشتم
گازش زدم و شروع کردم به خوردن
بعد ساعت و نگاه کردم
گفتم نهاره یه چیزی بپزم
چی بپزم اوم؟
آشپزیم خوب بود
یه چیزی بپزم زود آماده شه،آره ماکارانی خوبه
رفتم شروع کردم به پختن دیگه غذا آماده بود
که صدای چرخش کلید توی درو شنیدم
قسمت3 بزودی....